امیر نزدیک یک سالگی
باز هم گرفتاری باعث شد دیرتر یادگاری برای آقا زاده بگذارم اما حسابی فضول شده و تا من پای لب تاب می شینم میاد سراغم و به پام آویزون می شه و با فشار آوردن به خودش می گه که منو بیار بالا و وقتی که میاد بالا، تا همه دم و دستگاه رو به هم نریزه ول کن نیست، و بابایی مجبور می شه امیر آقا رو دعوا کنه. در این روزا که راه رفتن و خوب یاد گرفته حسابی به همه جا سرمی زنه و بعضی وقتا هم که سرحال باشه وسط خونه برا خودش می چرخه و با خودش حرف می زنه اینگاری با راه رفتنش حسابی حال می کنه. پایین اومدن از تخت و مبل رو هم یاد گرفته و قشنگ با پا پایین می یاد البته ناگفته نمونه که اول همین هفته وقتی تنها بود و می خواست از تخت بیاد پایین با کله رفت تو زمین ...